۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۷

کند در دل نشیمن آن پری در دیده منزل هم
که خالی نیست از نقش خیالش دیده و دل هم

چنان می سوزدم شوق جمال جلوه ی ساقی
که بر من زار می گیرید صراحی، شمع محفل هم

نه دشوارست بر آتش زدن خود را چو پروانه
اگر شمع رخت در جلوه آید در مقابل هم

بیاد قد و رخسار و خط سبزت عجب نبود
که سرو و لاله از خاکم برآید، سبزه و گل هم

شهید عشق را چون بر سر آید سایه ی تیغت
تن فرسوده یابد آب حیوان، جان بسمل هم

به آه و ناله چون سر در پی محمل نهد مجنون
جرس را دل بدرد آید کند فریاد محمل هم

تو بدروزی فغانی قول مطرب را نیی لایق
طرب را طالع مسعود باید بخت مقبل هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.