۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

هر دم از بزم طرب آن دلنواز آید برون
چون مرا بیند رود از ناز و باز آید برون

چون برون آید بقصد کشتنم آن سرو ناز
جان باستقبال او با صد نیاز آید برون

خوشدلم از سنگ بیدادش که لطف و رحمتست
هر چه از چنگ بتان عشوه ساز آید برون

بگذرانید از سر آن کوی تابوت مرا
تا بتقریب نماز آن سرو ناز آید برون

عمر کوتاهست و راه وادی هجران دراز
جان کجا زین وادی دور و دراز آید برون

نیک بشنو کز بسی درد نهان دارد خبر
ناله یی کان از درون اهل راز آید برون

از دل گرم فغانی بیتو ای چشم و چراغ
تا دمی باقیست آه جانگداز آید برون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.