۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۷

بسوی درد از گلشن افلاک می آید برون
لاله دلسوز و گل آتشناک می آید برون

کشته ی تیغ محبت را بجای برگ سبز
پاره ی دل خونچکان از خاک می آید برون

من بامید گهر این قطره ها بارم ز چشم
شوری بختم همان خاشاک می آید برون

کشته ی آن شاه خوبانم که بهر صید دل
سرکش و عاشق کش و چالاک می آید برون

روز صیدش آهو از چین و کبوتر از حرم
بر هوای حلقه ی فتراک می آید برون

کس نیارد جامه ی تقوی برون از بزم عیش
زین چمن یوسف گریبان چاک می آید برون

جمله خوبان فتنه جو باشند یا سلطان من
اینچنین عاشق کش و بیباک می آید برون؟

گرچه در آلودگی نقد فغانی صرف شد
چون دلش پاکست ز آتش پاک می آید برون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.