۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۹

می آفتست و در نظرم پر فنی چنین
می رم به دست ساقی سیمین تنی چنین

هر لحظه بیش سوزدم آن شمع دلفروز
کم بوده در چراغ کسی روغنی چنین

او در پی شکار و جهانی فتاده مست
مردن بهست در غم صید افگنی چنین

از بوستان دهر نچیدم گل مراد
بس بینوا برون شدم از گلشنی چنین

عاشق ز چاک پیرهنش مرد و زنده شد
یوسف نداشت نکهت پیراهنی چنین

پر سبزه گشت خاک من از سبز خط تو
یگدانه روزیم نشد از خرمنی چنین

در غفلتی هنوز فغانی سری برآر
عمری بدین شتاب وز پی رفتنی چنین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.