هوش مصنوعی: شاعر از عشق و دلباختگی خود به معشوق سخن می‌گوید. او از اولین لحظه‌ای که معشوق را دیده، احساس کرده که در دام عشق او گرفتار خواهد شد. شاعر از آشفتگی و نگرانی‌های خود در این عشق و رنج‌هایی که متحمل شده، سخن می‌گوید. او همچنین از تأثیرات این عشق بر زندگی خود و جدایی از دیگران صحبت می‌کند و در نهایت بیان می‌کند که هرچه در توان داشته، برای بیان احساساتش گفته است.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک و مفاهیم فلسفی و عرفانی موجود در متن، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل ۳۷۰

من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
بیم آن است بدین دانه که در دام افتم

هرگز آشفته رویی نشدم یا مویی
مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم

هیچ شک نیست که این واقعه با طاق افتد
گو بدانید که من با غم رویش جفتم

رنگ رویم غم دل پیش کسان می‌گوید
فاش کرد آن که ز بیگانه همی‌بنهفتم

پیش از آنم که به دیوانگی انجامد کار
معرفت پند همی‌داد و نمی‌پذرفتم

هر که این روی ببیند بدهد پشت گریز
گر بداند که من از وی به چه پهلو خفتم

آتشی بر سرم از داغ جدایی می‌رفت
و آبی از دیده همی‌شد که زمین می‌سفتم

عجب آن است که با زحمت چندینی خار
بوی صبحی نشنیدم که چو گل نشکفتم

پیش از این خاطر من خانه پرمشغله بود
با تو پرداختمش وز همه عالم رفتم

سعدی آن نیست که درخورد تو گوید سخنی
آن چه در وسع خودم در دهن آمد گفتم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۶۹
گوهر بعدی:غزل ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.