۱۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷۸

ریخت شکوفه و مرا گریه برای او همان
غنچه شکفت و در دلم خار جفای او همان

هر طرف از چمن گلی خاست برای بلبلی
در دل خاکسار من تخم وفای او همان

جان بلب رسیده را آینه گشت تیغ تو
بود بمنزل عدم راهنمای او همان

دل چو بحیله و فسون باز نماید از جنون
قطع نظر ز بودنش هست دوای او همان

شد ز نظاره ی رخت هوش فغانی ای صنم
هست بطاق ابرویت دست دعای او همان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.