هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشق را به جهان نیاورده و گناهی نکرده است، اما اکنون درگیر درد و رنج عشق است. شاعر از بی‌خبری معشوق از حالش گلایه می‌کند و می‌گوید که حاضر است جان خود را فدا کند. او به عهد خود با معشوق اشاره می‌کند و از تنهایی و بی‌عدالتی در عشق شکایت می‌کند. در نهایت، شاعر از معشوق می‌خواهد که در روز قیامت از او دفاع کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم فلسفی مانند عهد و قیامت نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل ۳۷۲

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
یا گناهیست که اول من مسکین کردم

تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری
غم دل با تو نگویم که ندانی دردم

ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی
تو نبودی که من این جام محبت خوردم

تو برو مصلحت خویشتن اندیش که من
ترک جان دادم از این پیش که دل بسپردم

عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
و گر این عهد به پایان نبرم نامردم

من که روی از همه عالم به وصالت کردم
شرط انصاف نباشد که بمانی فردم

راست خواهی تو مرا شیفته می‌گردانی
گرد عالم به چنین روز نه من می‌گردم

خاک نعلین تو ای دوست نمی‌یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم

روز دیوان جزا دست من و دامن تو
تا بگویی دل سعدی به چه جرم آزردم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۷۱
گوهر بعدی:غزل ۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۱۰/۸ ۲۱:۵۲

عالی