۱۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۴

داری برقیبان سریاری عجب از تو
بر گریه ی ما رحم نداری عجب از تو

ما را به یک چشم زدن کار توان ساخت
پیش نظر خود مگذاری عجب از تو

دانی که غنیمان چه غیورند بخونم
دل برطرف من نگماری عجب از تو

از تربت من مهر گیا رست و تو بدخو
یک ذره بدل رحم نداری عجب از تو

می خوردن فاشت همه را داد بطوفان
تو شیفته ی خواب و خماری عجب از تو

افگنده عنان و شده بیباک بیکبار
آموخته با خون شکاری عجب از تو

چون کشت تو شد خشک فغانی مخور اندوه
گریان چه هوا خواه بهاری عجب از تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.