هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج عشق و فراق می‌نالد و از بی‌وفایی معشوق شکایت دارد. او احساس می‌کند که معشوق، که نزدیک‌تر از جانش بوده، او را فراموش کرده و بنیاد وجودش را ویران ساخته است. شاعر از بی‌عدالتی و بیداد معشوق می‌نالد و در نهایت، دلش از شور عشق و شیرینی معشوق پر است، اما این عشق به جای آرامش، داغ‌های بیشتری بر دلش نهاده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۴۹۸

نیست یکدم که نه با ناله و فریادم ازو
تا چه کردم که بدین روز بد افتادم ازو

آنکه نزدیکتر از جان عزیزست بمن
کی تواند که نیاید نفسی یادم ازو

می شوم محو چو رو می دهم گریه ی شوق
آه ازین سیل که ویران شده بنیادم ازو

نیست بر مرحمت و لطف کسم هیچ نظر
چشم دارم که رسد خنجر بیدادم ازو

دید بزم من و دامن بچراغم زد و رفت
رفت بر باد فنا منزل آبادم ازو

در دلم از شکرستان تو شوریست مدام
این چه شیرینی و شکلست که فرهادم ازو

داشت بر آتشم آن شمع و نیامد ببرم
داغ داغست فغانی دل ناشادم ازو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.