هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و ناکامی‌های خود سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که حتی با وجود تلاش برای رهایی از این درد، همچنان در بند عشق باقی می‌ماند. تصاویری مانند خاک مشک‌افشان، آب زندگی، چشمهٔ حیوان و طوفان برای بیان احساساتش به کار رفته‌اند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که هیچ چیز نمی‌تواند او را از این عشق رها کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۵۳۲

تو گفتی کز سر کوی تو رو گردان شوم روزی
ببویی قانع از آن خاک مشک افشان شوم روزی

همان دل مرده ام گر با مسیحا همنفس گردم
همان آزرده ام گر پای تا سر جان شوم روزی

اگر دانم که آب زندگی بارد نه آب شور
محالست اینکه شاد از دیده ی گریان شوم روزی

من و لبهای خشک و دیده ی تر بخت آنم کو
که سیراب از کنار چشمه ی حیوان شوم روزی

نشوید از دلم گردی اگر دریا کنم دیده
نخیزد از رهم گردی اگر طوفان شوم روزی

نهادم چون فغانی سر بدار عشق و وارستم
چه سر دارم که در بند سر و سامان شوم روزی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.