۱۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۳

تا کی ای غنچه دهن گوش بهر پند کنی
سخنی گو که زبان همه را بند کنی

وقت آن شد که در آیی ز ره مهر و وفا
تا بکی جور نمایی و جفا چند کنی

چشم دارم که کشی جام و مرا جرعه دهی
ساغر عیش مرا پر شکر و قند کنی

هوس کشتن من کن که بود غایت لطف
که بدین شیوه مرا خرم و خرسند کنی

ای صبا گر بگشایی گرهی زان خم زلف
رشته ی جان بسر او بچه پیوند کنی

بنده ی پیر مغان باش که در مجلس انس
عیش جاوید ز الطاف خداوند کنی

لذت عمر همینست فغانی که مدام
وصف جان بخشی آن لعل شکر خند کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.