هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد دل و رنجهای عاطفی خود سخن میگوید. او احساس میکند که حضور و عشقش نادیده گرفته شده و ترجیح میدهد به جای تحمل این شرایط، بمیرد یا به گوشهای خلوت پناه ببرد. همچنین، از بیوفایی و ناامیدی در عشق شکایت کرده و آرزوهای بربادرفته خود را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غمگین است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، برخی مفاهیم مانند مرگ و ناامیدی نیاز به درک عاطفی بالاتری دارند.
شمارهٔ ۵۴۱
دلازین آستان درد دل خود بردنم اولی
چو یار از بودن من نیست راضی مردنم اولی
چو از آمد شد کوی توام برگ گلی نشکفت
بکنج نامرادی پا به دامن بردنم اولی
بروی ساقی خود می کشیدم ساغری اکنون
چو او با دیگری همکاسه شد خون خوردنم اولی
من مجنون کجا و آرزوی میوه ی باغش
زدن بر سینه سنگ و دست و دل آزردنم اولی
فغانی چون ندارد خاک این در از وفا بویی
بگریه روی در دیوار خویش آوردنم اولی
چو یار از بودن من نیست راضی مردنم اولی
چو از آمد شد کوی توام برگ گلی نشکفت
بکنج نامرادی پا به دامن بردنم اولی
بروی ساقی خود می کشیدم ساغری اکنون
چو او با دیگری همکاسه شد خون خوردنم اولی
من مجنون کجا و آرزوی میوه ی باغش
زدن بر سینه سنگ و دست و دل آزردنم اولی
فغانی چون ندارد خاک این در از وفا بویی
بگریه روی در دیوار خویش آوردنم اولی
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.