هوش مصنوعی: این شعر از ناپایداری دنیا و بی‌اعتنایی به مادیات سخن می‌گوید. شاعر به مخاطب اشاره می‌کند که چرا به چیزهای گذرا مانند گل و شراب دیگران می‌خندی، در حالی که خود از نور خورشید بهره‌مند هستی و به خانه‌های ویران دیگران نیازی نداری. همچنین، شاعر از شرم و حیا در برابر آفتاب و بی‌نیازی از خواب‌آشفته دیگران می‌گوید و در پایان اشاره می‌کند که هیچ اثری از او باقی نمانده است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از واژگان و استعاره‌های به‌کاررفته نیاز به دانش ادبی و تجربه زندگی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۵۴۲

تویی که هیچ گرفتی گل و شراب کسی
مدام خنده زدی بر دل کباب کسی

تو کز دریچه ی خورشید سر بدر کردی
کجا پسند کنی خانه ی خراب کسی

ترا که خانه پر از در شبچراغ بود
چه احتیاج بگلگشت ماهتاب کسی

همین ز چشمه ی خورشید خود بر آمده یی
قدم نکرده تر از ناز از گلاب کسی

ز آب و آینه هم روی خویش پوشیدی
ز شرم چشم نکردی بر آفتاب کسی

مگو که شب ز خیالم چه خواب می بینی
مپرس ازین که پریشان مباد خواب کسی

اثر نماند ز گردم فغانی آنهم رفت
که می شدم بصد آشوب در رکاب کسی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.