۱۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۳

تا نباشد دولتی روی تو چون بیند کسی
چشمه ی حیوان کجا بی رهنمون بیند کسی

گو بگیرد بر سرم چون کاسه ی مجنون شکن
گر بدستم بیتو جام لاله گون بیند کسی

در گمان افتد که آیا کوهکن چون زنده شد
گر چنین آشفته ام در بیستون بیند کسی

کی توانم دیدن آن آیینه در دست رقیب
دیده ی خود را به دست غیر چون بیند کسی

دور از آن گل رفتم از پای درخت ارغوان
چند خود را در میان خاک و خون بیند کسی

دور نبود از جفاهای تو و طعن رقیب
گر فغانی را بزنجیر جنون بیند کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.