هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از عشق و جدایی سوخته است. شاعر از سوختن جان و دل، از دست دادن آرامش و رنج ناشی از عشق نافرجام میگوید. او از آتش عشق، گمانهای نادرست و سخنان آتشین معشوق شکایت دارد و در نهایت، از سوختن در آتش عشق و فراق مینالد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد.
شمارهٔ ۵۴۴
نام دل بردی و جان ناتوانم سوختی
این حکایت باز گو دیگر که جانم سوختی
از چراغ دیده ام روغن کشیدی شمع من
آتشی کردی و مغز استخوانم سوختی
صورت حال دلم روشنترست از آفتاب
با وجود آنکه از مردم نهانم سوختی
مست بودی گفتمت در دیده ی من خواب کن
در غضب رفتی و از چندین گمانم سوختی
از زبانت هر سخن گویا زبان آتشست
یاد دار این نکته کز تاب زبانم سوختی
تا رسیدم پیش در پروانه ی قتلم رسید
مجلست نادیده هم در آستانم سوختی
نامه ی شوقت فغانی شعله ی داغ دلست
قصه کوته کن که از آه و فغانم سوختی
این حکایت باز گو دیگر که جانم سوختی
از چراغ دیده ام روغن کشیدی شمع من
آتشی کردی و مغز استخوانم سوختی
صورت حال دلم روشنترست از آفتاب
با وجود آنکه از مردم نهانم سوختی
مست بودی گفتمت در دیده ی من خواب کن
در غضب رفتی و از چندین گمانم سوختی
از زبانت هر سخن گویا زبان آتشست
یاد دار این نکته کز تاب زبانم سوختی
تا رسیدم پیش در پروانه ی قتلم رسید
مجلست نادیده هم در آستانم سوختی
نامه ی شوقت فغانی شعله ی داغ دلست
قصه کوته کن که از آه و فغانم سوختی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.