۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۲

یاد داری که دلم را بجفا خون کردی
مست بودی چه بجان من مجنون کردی

بر سرم شب همه شب جنگ رقیبان تو بود
در میان آمدی و عربده افزون کردی

عاشق امروز بخون دل خود دست زند
که هوای می لعل و لب میگون کردی

شد جهان بر سر آن غمزه و غوغاست هنوز
این همه فتنه بیک چشم زدن چون کردی

در زبان داشت فغانی بتو صد گونه سخن
دید آن شکل و زبان بست چه افسون کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.