۱۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۸

چه بد گفتم که خونم زین جواب تلخ می ریزی
شکر داری و در جامم شراب تلخ می ریزی

دلی دارم بصد جا داغ و طعن مردمش بر سر
تو هم تا کی نمک بر این کباب تلخ می ریزی

باشک شور بختان خنده تا کی آه ازین عادت
چرا این تحفه ی شیرین در آب تلخ می ریزی

از آن یوسف شود روزی زلال خضر ای دیده
هر آن خوناب کز تعبیر خواب تلخ می ریزی

فغانی خون خود را آب کردی بس کن این گریه
چه گل چیدی که عمری این گلاب تلخ می ریزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.