هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و سودای معشوق سخن میگوید و درد فراق و انتظار را بیان میکند. او از ناتوانی در رسیدن به معشوق و تأخیر در وصال شکایت دارد و در عین حال، به چشمهای بینای خود که از دیدن گلهای دیگر چشم پوشیدهاند، آفرین میگوید. در پایان، شاعر از گرمای عشق و سودای خود سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربههای عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۵۶۴
دلا بی نقد جان راه سر کویش نپیمایی
که نتوان رفت راه کعبه تا نبود توانایی
مرا جان بر لب و گفتی که می آیم دم دیگر
چو خواهی آمدن باری چرا ایندم نمی آیی
دمی گفتی نیاسودم ز سودای پریرویان
به داغ و درد اگر قانع شوی ای دل بیاسایی
نظر از روی او بر گل نکردی آفرین بادا
که داری اینقدر در کار خود ای دیده بینایی
به بازار غم او نقد هستی رازدم آتش
رسید آن شوخ و گفتا ای فغانی گرم سودایی
که نتوان رفت راه کعبه تا نبود توانایی
مرا جان بر لب و گفتی که می آیم دم دیگر
چو خواهی آمدن باری چرا ایندم نمی آیی
دمی گفتی نیاسودم ز سودای پریرویان
به داغ و درد اگر قانع شوی ای دل بیاسایی
نظر از روی او بر گل نکردی آفرین بادا
که داری اینقدر در کار خود ای دیده بینایی
به بازار غم او نقد هستی رازدم آتش
رسید آن شوخ و گفتا ای فغانی گرم سودایی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.