هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عشق و دلدادگی خود را به معشوق بیان می‌کند. او از شیدایی، وفاداری، و فداکاری در راه عشق سخن می‌گوید و حتی حاضر است به خاطر معشوق، بهشت را رها کند و در دوزخ بماند. همچنین، او از شکست توبه‌هایش در برابر عشق و رسوایی‌هایش در شهر می‌گوید و خود را با عاشقان افسانه‌ای مانند مجنون و فرهاد مقایسه می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری در راه عشق و مقایسه‌های تاریخی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل ۴۰۱

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم

سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم

در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم

مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم

با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۰۰
گوهر بعدی:غزل ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.