۱۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

ز دل بگذر کرا پروای جانست
حدیث دل حدیث کودکانست

نشان دل چه می پرسی که از جان
درین ره یاد کردن بیم جان است

مرا وقتی دلی بودی و عمری
که آن دل همچو دلبر بی نشانست

چو با جانان و دلبر در شهودم
دلم جانان و جانم دلستانست

چنان در حیرتم، ز اسرار غیبش
که گوئی آشکارم در نهانست

چنان مستغرقم ز انفاس لطفش
که گوئی آب ترکیبم روانست

نفس در کشف این اسرار شرکست
یقین در کوی این مذهب گمانست

به او گر هیچت ایمانست خود را
زره بر گیر و بنگر کو عیانست

مرا وقتی که در خود نیست گردم
ببین گر دیده ای داری که آنست

عبارت را خبر زین ماجرا نیست
امامی کافرست ار در میانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.