۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

دوش جام وصل جانان خورده ام
باده ها از ساغر جان خورده ام

جای آنست ار نگنجم در جهان
زآنکه جام از دست جانان خورده ام

جان همی نازد ز لفظ عذب من
از پی آن کاب حیوان خورده ام

با لب و دندان آن آب حیات
کاندُه عشقش فراوان خورده ام

غیرت لؤلؤی لالا دیده ام
طیره لعل بدخشان خورده ام

خون دل بسیار خوردم تا به دوش
تا نه پنداری که آسان خورده ام

بی امامی جام مالامال او
واله و مدهوش و حیران خورده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.