۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

گفتم که فروغی ز لب لعل تو دیدم
گفتا رقم دلشدگان بر تو کشیدم

گفتم خبرت هست که خون می شودم دل
گفتا ز می خون دلت نیز شنیدم

گفتم که دل از عشق تو بی صبر و قراراست
گفتا که من این بنده بدین عیب خریدم

گفتم بدهم کام دل، ار نه بدهم جان
گفتا چو تو بسیار درین واقعه دیدم

گفتم که به فریاد من بیدل و دین رس
گفتا نه به فریاد دل و دینت رسیدم

گفتم به عنایت به امامی نگر آخر
گفتا که امامی به امامی نگزیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.