۲۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

ای شده جان در سر سودای تو
برده دلم مشک سمای تو

در چمن حسن خرامان ندید
چشم جهان سرو به بالای تو

بر فلک حسن فروزان نگشت
چهره چو خورشید خور آسای تو

ماه زمینی و نیابد به عمر
ماه فلک چون رخ زیبای تو

نور دل و دیده ای از بهر آن
در دل و در دیده کنم جای تو

خواستنت اصل تمنای من
تا کنم از دیده تمنای تو

من کیم آخر که جهان می نهد
سر چو، سر زلف تو بر پای تو

نرگس رعنای تو خونم بریخت
در هوس لعل شکرخای تو

وعده فردا مده، از آنکه رفت
عمر من اندر سر فردای تو

باز نخواهد مگر انصاف شاه
خون من از نرگس شهلای تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.