هوش مصنوعی: این شعر از سعدی بیانگر احساسات عمیق ناشی از فراق و جدایی است. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی مانند ابر و باران، احساس غم و اندوه خود را به تصویر می‌کشد. او از درد فراق و ناامیدی سخن می‌گوید و از صبح و شب به عنوان نمادهایی برای انتظار و رنج استفاده می‌کند. در نهایت، شاعر اشاره می‌کند که شرح کامل این اندوه تنها برای کسانی که آن را تجربه کرده‌اند قابل درک است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد تا بتواند به درستی درک شود.

غزل ۴۵۰

بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران

چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران

سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران

چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۴۹
گوهر بعدی:غزل ۴۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.