هوش مصنوعی: این شعر سعدی درباره عشق، نیاز، امید و فریب است. شاعر از عشق و نیازمندی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق و امید می‌توانند دل را تسکین دهند، اما فریب و چشم‌بندی می‌توانند آرامش را از بین ببرند. او همچنین از عشق به معشوق و وفاداری به او سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که بدون معشوق، زندگی مانند زندان است. در پایان، شاعر از زیبایی و شیرینی سخن گفتن و شنیدن سخنان دلنشین یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با مفاهیم عشق، امید، فریب و وفاداری ارتباط برقرار کنند و از زیبایی و عمق شعر لذت ببرند.

غزل ۴۴۹

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار خونین دهن از امید خندان

مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد
به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان

نظری مباح کردند و هزار خون معطل
دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان

سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد
ز معربدان و مستان و معاشران و رندان

اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم
که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان

اگرم نمی‌پسندی مدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان

نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو
که قیامت است چندان سخن از دهان خندان

اگر این شکر ببینند محدثان شیرین
همه دست‌ها بخایند چو نیشکر به دندان

همه شاهدان عالم به تو عاشقند سعدی
که میان گرگ صلح است و میان گوسفندان
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۴۸
گوهر بعدی:غزل ۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.