هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از سعدی بیانگر عشق و دلدادگی شاعر به معشوق است. شاعر از درد فراق و عشق بی‌پاسخ می‌گوید و با وجود رنج و ملامت، عشق خود را تسلیم نمی‌کند. او به عقل و خرد خود می‌خندد که چرا در غم عشق می‌گرید و معتقد است که چنین کارهای دشواری تنها از عهده عاشقان برمی‌آید. شاعر همچنین از معشوق می‌خواهد که دامن خود را از دست نامحرمان حفظ کند و به او اطمینان می‌دهد که هرگز دست از عشق او برنخواهد داشت.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق بی‌پاسخ و درد فراق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد یا باعث سردرگمی آن‌ها شود.

غزل ۴۵۵

خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان

بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان

دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
می‌باید این نصیحت کردن به دلستانان

دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان

من ترک مهر اینان در خود نمی‌شناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان

روشن روان عاشق از تیره شب ننالد
داند که روز گردد روزی شب شبانان

باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان

چشم از تو برنگیرم ور می‌کشد رقیبم
مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر بر دست ساربانان

شکرفروش مصری حال مگس چه داند
این دست شوق بر سر وان آستین فشانان

شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۴۵۴
گوهر بعدی:غزل ۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.