۳۸۳ بار خوانده شده

غزل ۵۰۲

تو با این لطف طبع و دلربایی
چنین سنگین دل و سرکش چرایی

به یک بار از جهان دل در تو بستم
ندانستم که پیمانم نپایی

شب تاریک هجرانم بفرسود
یکی از در درآی ای روشنایی

سری دارم مهیا بر کف دست
که در پایت فشانم چون درآیی

خطای محض باشد با تو گفتن
حدیث حسن خوبان خطایی

نگاری سخت محبوبی و مطبوع
ولیکن سست مهر و بی‌وفایی

دلا گر عاشقی دایم بر آن باش
که سختی بینی و جور آزمایی

و گر طاقت نداری جور مخدوم
برو سعدی که خدمت را نشایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۰۱
گوهر بعدی:غزل ۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.