هوش مصنوعی: این متن شعری از سعدی است که در آن شاعر از بی‌وفایی و ناسپاسی معشوق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که با وجود همه جفاها، هنوز از او راضی است. شاعر از درد و رنج عشق می‌گوید و با وجود همه سختی‌ها، عشقش را پایدار می‌داند. همچنین، او به ضعف و ناتوانی خود در مقابل عظمت معشوق اشاره می‌کند و از این که در این عشق ناتوان است، اظهار ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان شعری و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل ۵۳۴

دیدی که وفا به جا نیاوردی
رفتی و خلاف دوستی کردی

بیچارگیم به چیز نگرفتی
درماندگیم به هیچ نشمردی

من با همه جوری از تو خشنودم
تو بی گنهی ز من بیازردی

خود کردن و جرم دوستان دیدن
رسمیست که در جهان تو آوردی

نازت ببرم که نازک اندامی
بارت بکشم که نازپروردی

ما را که جراحت است خون آید
درد تو چنم که فارغ از دردی

گفتم که نریزم آب رخ زین بیش
بر خاک درت که خون من خوردی

وین عشق تو در من آفریدستند
هرگز نرود ز زعفران زردی

ای ذره تو در مقابل خورشید
بیچاره چه می‌کنی بدین خردی

در حلقه کارزار جان دادن
بهتر که گریختن به نامردی

سعدی سپر از جفا نیندازد
گل با گیه است و صاف با دردی
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۳۳
گوهر بعدی:غزل ۵۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.