هوش مصنوعی: این متن شعری از سعدی است که در آن شاعر از عشق و محبت به معشوق سخن می‌گوید و از بی‌وفایی و درشت‌خویی او شکایت می‌کند. شاعر معشوق را به زیبایی وصف می‌کند و از تأثیرات عشق و محبت بر خود می‌گوید. در نهایت، معشوق با خنده به شاعر می‌گوید که سخن دراز نکند و به او یادآوری می‌کند که انسان بدون هیچ چیز مانند سایه است.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عشق، فلسفه و رفتار انسانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل ۵۷۳

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری

گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری

بهشت روی من آن لعبت پری رخسار
که در بهشت نباشد به لطف او حوری

به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام
اگر چه سرو نباشد بر او گل سوری

درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب منظوری

تو در میان خلایق به چشم اهل نظر
چنان که در شب تاریک پاره نوری

اگر به حسن تو باشد طبیب در آفاق
کس از خدای نخواهد شفای رنجوری

ز کبر و ناز چنان می‌کنی به مردم چشم
که بی شراب گمان می‌برد که مخموری

من از تو دست نخواهم به بی‌وفایی داشت
تو هر گناه که خواهی بکن که مغفوری

ز چند گونه سخن رفت و در میان آمد
حدیث عاشقی و مفلسی و مهجوری

به خنده گفت که سعدی سخن دراز مکن
میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری

چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست
مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۵۷۲
گوهر بعدی:غزل ۵۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.