۲۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

خطت چون از سواد شب رقم زد صفحهٔ مه را
بر او دیدم به مشگِ تر نوشته بارک الله را

چو ببریدی سر زلفینِ را امّید می دارم
که نزدیک است هنگام سحر شبهای کوته را

مپرس از اهل صورت ماجرای عاشقی ای دل
کز این معنی وقوفی نیست جز دلهای آگه را

اگرچه خویش را نرگس زاهل دید می دارد
چو نیکو بنگری او هم به کوری می رود ره را

خیالی دوش از آن معنی ز تسبیح تو دم می زد
که تعلیم سخن می کرد مرغانِ سحرگه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.