۲۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

زهی راست از تو همه کار ما
به هر حال لطفت نگهدار ما

به سودای زلف تو تا سوختیم
در آن حلقه گرم است بازار ما

گنه می کنیم و امید از تو این
که از ما نپرسی ز کردار ما

از آن دم که زلف تو از دست رفت
شد از دست سر رشتهٔ کار ما

چو گفتم خیالی چه مرغی است، گفت
یکی عندلیبی ز گلزار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.