هوش مصنوعی:
در این شعر، شاعر از عشق و بیقراری ناشی از آن سخن میگوید و از پند و اندرز دیگران بینیاز است. او از یار میخواهد که به جای نصیحت، با او همراه شود و لحظهای را با او بگذراند. شاعر همچنین به تناقض بین ظاهر و باطن روابط اشاره میکند و بیان میکند که حتی اگر دیگران در ظاهر با او هستند، در معنی و حقیقت ممکن است همراهی نکنند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به بیقراری و تناقضات در روابط نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۴
ناصح چه کار دارد در عشقِ یار با ما
جایی که عشق باشد او را چه کار با ما
ای پند گوی تا کی منعم کنی ز گریه
لطفی نمای و ما را یک دم گذار با ما
گنج مراد خواهی برخیز گرم چون شمع
در کنج نامرادی شب زنده دار با ما
گر بی قرار شد دل در عاشقی عجب نیست
چون روز اول این بود او را قرار با ما
گر عالمی به ظاهر یارند با خیالی
خوش نیست تا به معنی خوش نیست یار با ما
جایی که عشق باشد او را چه کار با ما
ای پند گوی تا کی منعم کنی ز گریه
لطفی نمای و ما را یک دم گذار با ما
گنج مراد خواهی برخیز گرم چون شمع
در کنج نامرادی شب زنده دار با ما
گر بی قرار شد دل در عاشقی عجب نیست
چون روز اول این بود او را قرار با ما
گر عالمی به ظاهر یارند با خیالی
خوش نیست تا به معنی خوش نیست یار با ما
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.