۲۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

عشق می گفت از کَرَم های حبیب
غم نصیب تست گفتم یا نصیب

ما به داغ سینه سوز خود خوشیم
تو مبر دردِ سرِ خویش ای طبیب

غم نباشد هیچ از این دوری اگر
وعدهٔ وصل تو باشد عنقریب

گر بپرسی از غریبان دور نیست
نبود از اصل کرم اینها غریب

با رخت دارد خیالی الفتی
قدر گل نیکو شناسد عندلیب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.