۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵

با رخ خوبت که وَرد بوستان خرّمی ست
حور اگر دعویّ رعنایی کند ناآدمی ست

بخت بد بنگر که می پوشد ز من راز تو دل
در میان ما و او با آنکه چندین محرمی ست

دل نشاید بست بر عهد بتان بی وفا
کاین بنا را از ازل بنیاد برنا محکمی ست

تا جداییم از رخ چون روز و زلف چون شبت
روز با دردم قرار و شب به ناله همدمی ست

گر بریزد چشم تو خون خیالی باک نیست
هرچه با مردم کند آن شوخ عین مردمی ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.