هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از عشق نافرجام و رنجهای عاشق سخن میگوید. شاعر از غمزههای کشنده، لب خونریز، و اسارت دل در دام زلف یار مینالد. او به بیفایده بودن تلاشهایش و نبود طالع خوب اشاره میکند، اما در عین حال به وفاداری خود به معشوق تأکید دارد. همچنین، شاعر از میِ غرور و خیالات دور warn میدهد، چرا که اگرچه لذتبخش است، سودمند نیست.
رده سنی:
16+
متن شامل مضامین عاشقانهای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم یا نامناسب باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم بهکاررفته (مانند «قتل خستهدلان»، «خونریزی»، و «میِ غرور») نیاز به درک عمیقتری از ادبیات و احساسات انسانی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
شمارهٔ ۴۰
به قتل خسته دلان غمزهٔ تو قانع نیست
وگرنه از طرف بنده هیچ مانع نیست
لبت چو دعویِ خون کرد غمزه تیغ کشید
حدیث منطقیان بی دلیل قاطع نیست
ز خدمت سگ کوی تو راحتی دیدم
به مردمی که کریم اند رنج ضایع نیست
به سعی ما سحری دولتی طلوع نکرد
چه سود کوشش بیچارگان چو طالع نیست
اسیر دام سر زلف توست مرغ دلم
قسم به طایر گردون که غیر واقع نیست
ز جام دور خیالی میِ غرور منوش
که شربتی ست فرح بخش لیک نافع نیست
وگرنه از طرف بنده هیچ مانع نیست
لبت چو دعویِ خون کرد غمزه تیغ کشید
حدیث منطقیان بی دلیل قاطع نیست
ز خدمت سگ کوی تو راحتی دیدم
به مردمی که کریم اند رنج ضایع نیست
به سعی ما سحری دولتی طلوع نکرد
چه سود کوشش بیچارگان چو طالع نیست
اسیر دام سر زلف توست مرغ دلم
قسم به طایر گردون که غیر واقع نیست
ز جام دور خیالی میِ غرور منوش
که شربتی ست فرح بخش لیک نافع نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.