۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴

زلف تو را که شامِ پریشانی من است
صبح است عارض تو که در پشت دامن است

سرو سهی که داشت هواهای سرکشی
امروز پیش آن قد و بالا فروتن است

پیوسته چشم شوخ تو ز آن است سر گران
کش دم به دم ز تیغ تو خونی به گردن است

ای مه چه لاف می زنی از حسن بی حساب
پیش جمال یار حساب تو روشن است

کمتر ز کس نه ایم از آن دم که گفته ای
در پیش مردمان که خیالی سگ من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.