۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

که می داند میِ شوق از چه جام است
به جز چشمت که او مست مدام است

شراب ار با تو نو شد دل حلال است
وگرنه این صفت بر وی حرام است

دلا بگذر ز خود کاندر ره عشق
نخستین گفته ترک ننگ و نام است

بجز سودای ابروی تو دیگر
همه کارِ مه نو ناتمام است

سر زلف تو را مرغی که داند
کدام است و به در ماند که دام است

خیالی گر چو شمعی ز آتش دل
نسوزی خویشتن را کار خام است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.