۲۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰

گنجی ست عشق یار که عالم خراب اوست
بحری ست لطف دوست که گردون حباب اوست

گر صادقی چو صبح مزن جز به مهر دم
چون صدق عالمی ست که مهر آفتاب اوست

راه ادب گزین که سزاوار افسر است
هرسر که از طریق ادب بر جناب اوست

اندیشه از کشاکش روز حساب نیست
آن را که چشم بر کرم بی حساب اوست

دربند زلف یار نه تنها دل من است
هرجا دلی ست شیفتهٔ پیچ و تاب اوست

آهسته رو خیالی و دست از هوس بدار
زین خنگ تیز رو که مه نو رکاب اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.