۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۶

نقدی ست دل که سکّهٔ محنت به نام اوست
آن طایری که سلسلهٔ عشق دام اوست

با جم چه کار مست خرابات عشق را
چون آب خضر باده و خورشید جام اوست

از محرمان خلوت خاص است هرکه را
چشم امید بر کرم و لطفِ عام اوست

آزاده یی که بر درِ خلوت سرای یار
در سلک بندگی ست، سعادت غلام اوست

دل ابروی تو را مه نو گفت، عیب نیست
عیبی که هست در سخن ناتمام اوست

گرم از حدیث نظم خیالی ست درس عشق
زیرا که فتح باب معانی کلام اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.