۲۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲

هرکه از دیدار جانان همچو من مهجور نیست
گر خبر ز اندیشهٔ دوری ندارد دور نیست

و آن که با سوز محبّت نیست چون پروانه گرم
گر همه ماه است شمع دولتش را نور نیست

ماه را گویی مگر نسبت به رویش کرده اند
ورنه بی وجهی به حسن خویشتن مغرور نیست

با حریفان از چه رو پیوسته دارد سرگران
نرگس پر خوابِ چشم یار اگر مخمور نیست

ای خیالی منکر عشق بتان تا عاقبت
جان نه در بازد به عذرِ این گنه معذور نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.