۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

یار جز در پیِ آزار دل ریش نرفت
چه جفاها که از او بر منِ درویش نرفت

پای ننهاده به راه غم او سر بنهاد
اشک با آنکه در این ره به سر خویش نرفت

عقل می گفت مرو در پی دلدار ولی
دل نکو کرد که بر قول بداندیش نرفت

آمد و رفت بسی راست بر این در لیکن
هرکه اندک خبری یافت از او بیش نرفت

تا رود پیش سگش ذکر خیالی روزی
سعی بسیار نمودیم ولی پیش نرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.