۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱

از مخزن دل دیده هر آن دُر که بر آورد
چون مردمیی داشت روان در نظر آورد

المنّة لله که صبا گرچه دلم برد
بر بوی توام آمد و از جان خبر آورد

کس نیست که آرد ز توام شربت دردی
جز غصّه که خون دل و داغ جگر آورد

نابرده هنوز از دل من بار فراقت
بار دگر آمد غم و بار دگر آورد

بر بوی تو هرجا که شدم رایحهٔ مشگ
پی برد من شیفته را درد سر آورد

از حال پریشان خیالی خبری برد
ز آن طرّه پیامی که نسیم سحر آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.