۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۵

اگر چه صاحب معنی همه هنر باشد
چو بی خبر بود از عشق، بی خبر باشد

دلا چو طالب غیری ز عشق لاف مزن
تو عاشق دگری عاشقی دگر باشد

اگرچه از پس هر تیرگی ست روشنی یی
ولی عجب که شب هجر را سحر باشد

چو گفتمش گذر از راه لطف جانب من
به خنده گفت تو را خود از این گذر باشد

خوش است درّ خوشابِ سرشک بر وجهی
که پیش رویِ تو آن نیز در نظر باشد

نظام کار خیالی ز چهرهٔ زرد است
بلی به دولت زر کارها چو زر باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.