۱۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴

باز آواز نی و فریاد درد انگیز عود
بی دلان را در حریم کعبهٔ جان ره نمود

تا مقرّر شد که داغ عشق و سوز هجر چیست
در میان چنگ و نی بسیار شد گفت و شنود

بود داغ عشق بر جان و نبود از جان اثر
در ازل این بود ما را حاصل از بود و نبود

گر مرادت دولت باقی ست فانی شو ز خویش
کاین حکایت بی عدم بودن نمی گیرد وجود

قبلهٔ رخسار تو چون پرده از رو بر گرفت
دید ابروی تو را محراب و آمد در سجود

زلف تو سر حلقهٔ بازار سودا شد ولی
جز زیان مسکین خیالی را از این سودا چه سود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.