۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۷

باز این دل خود کام به فرمان کسی شد
شهباز جهانگرد اسیر قفسی شد

از سر هوس روی نکو کم شده بودم
ناگاه رخت دیدم و باز هوسی شد

با ناله خوشم چون نی از این وجه که باری
دیر است منِ سوخته را هم نفسی شد

آرامگه خال سیه شد لب لعلت
آری شکری بود به کام مگسی شد

گویند کز این پیش سگی بود خیالی
سگ بود ولی در قدم یار کسی شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.