۱۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱

باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد
تا بیخبران را سخن عشق در افتد

افتاد سرشک از نظر و خوار شد آری
این است سرانجام کسی کز نظر افتد

برپای تو سر می نهم و اشک بر آن است
کاو نیز به عذر آید و در پای سرافتد

رسمی ست بتان را که به رخ پرده بپوشند
باشد که به ایّام تو این رسم برافتد

گویم به خیالت صفت روز جدایی
یک شام به سر وقت خیالی اگر افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.