هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از عشق و هجران سخن میگوید. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند تاب مهتاب، زلف سیاه و سرو، احساسات خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از دل آشفته، حیرانی عقل و رازهای عاشقانه میگوید و در پایان امیدوار است که شبهای تاریک محنت به پایان برسد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.
شمارهٔ ۱۲۸
تاب رویت به فروغ مه تابان ماند
سر زلفت به شب تیرهٔ هجران ماند
گر به این قامت و رخسار به گلزار آیی
سرو پا در گِل و گُل سر به گریبان ماند
می زند لاف سکون عقل ولی چشم تواش
به طریقی برد از راه که حیران ماند
دل آشفتهٔ خود را به تمنّای رخت
جمع دارم اگر آن زلف پریشان ماند
عاقبت گفت به مردم سخنِ راز من اشک
راز عاشق سخنی نیست که پنهان ماند
ای خیالی شب محنت گذرد تیره مشو
هیچ حالی چو ندیدیم که یکسان ماند
سر زلفت به شب تیرهٔ هجران ماند
گر به این قامت و رخسار به گلزار آیی
سرو پا در گِل و گُل سر به گریبان ماند
می زند لاف سکون عقل ولی چشم تواش
به طریقی برد از راه که حیران ماند
دل آشفتهٔ خود را به تمنّای رخت
جمع دارم اگر آن زلف پریشان ماند
عاقبت گفت به مردم سخنِ راز من اشک
راز عاشق سخنی نیست که پنهان ماند
ای خیالی شب محنت گذرد تیره مشو
هیچ حالی چو ندیدیم که یکسان ماند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.