۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶

چنین که چشم تو پروای دادخواه ندارد
سزد که دل برد از خلق و جان نگاه ندارد

کمال حسن و جمال تو را دلیل همین بس
که در لطافت رویت کس اشتباه ندارد

به آفتاب جمالت که هست بر همه روشن
که آنچه روی تو دارد به حسن ماه ندارد

سرشک گفت به مردم حدیث راز دلم را
وگرنه دیدهٔ تردامنم گناه ندارد

ز ضعف کار خیالی رسیده است به جایی
که سوخت ز آتش عشق و مجال آه ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.