۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۷

چو زلف بی قرارش قصد جان کرد
قرار دل رهین هندوان کرد

بشد نقد دلم صرف و ندیدم
ز سودای تو سودی جز زیان کرد

گر اشکم هرزه رو شد بد مگویش
که هرکس را خدا نوعی روان کرد

سبک بگشا به روی غم درِ دل
که بر مهمان نشاید رو گران کرد

لبت را دید گویا چشمهٔ خضر
که در عین خجالت رو نهان کرد

چه کرد آتش به نی خود روشن است این
عفاالله با خیالی غم همان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.