۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۸

چو سرو هر که در این بوستان هوای تو کرد
ز گریه پای به گِل ماند و سر فدای تو کرد

ز گریه دامن دُر داشت چشم من لیکن
به دیده هرچه که بودش همه فدای تو کرد

بیا که خلعت شاهی به قدّ آن رندی ست
که التماس کَرم از درگدای تو کرد

به خوارییی ز دعاگویِ خویش یادی کن
که رفت و تا دم آخر همین دعای تو کرد

چه بود رای تو جان باختن بحمدالله
که هرچه کرد خیالی همه برای تو کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.